کانون ادبیات ایران

یکشنبه 4 مرداد 1388

گزارشی از نقد مجموعه داستان « کاش به کوچه نمی رسیدم»


برنامه 248 نقد و بررسی کتاب در کانون ادبیات ایران به نقد و بررسی مجموعه داستان « کاش به کوچه نمی رسیدم» اختصاص داشت.

کتاب « کاش به کوچه نمی رسیدم» نوشته هاشم اکبریانی، به گفته خودش حس هایی است که تبدیل به داستان شده اند و شخصیت پردازی مرسوم در آنها دیده نمی شود.

حسن میرعابدینی اولین منتقد این نشست درباره این کتاب گفت: داستانهای این مجموعه داستانهایی تلخ مثل زندگی اند. مضمونهای تکرار شونده در این داستانها، زلزله و وحشت از تنهایی و مرگ است. بسیاری از داستانهای این مجموعه موضوع محور است.

عابدینی گفت: قرائت نقادانه و تند و تیز از روابط ما انسانها در این روزگار، آنهم بعد از زلزله که بسیار اسفناک تر از خود زلزله است، یکی از مواردی است که در داستانهای اکبریانی به آن پرداخته می شود.

عابدینی به موضوع مرگ در این داستانها اشاره کرد و گفت: برخی از داستانهای اکبریانی حسی و ملموس است. زیباترین داستانهای حسی و رئال که در این سالها خوانده ام در این مجموعه بوده است. نویسنده با حسی درک شده و زیست شده در قالب متناسب و چکیده نوشته و به لایه هایی از ذهن پنهان انسان سر زده است.

عابدینی در ادامه گفت: داستانها بیشتر فکر و پیام و مضمون است و این مساله گاهی اوقات روال کار را از دست نویسنده خارج می کند. پیش از نیمی از داستانهای این مجموعه فرا داستان و داستانی درباره داستان نویسی اند.

در «فراداستان» پیش از آن که نویسنده در پی بازآفرینی واقعیت باشد به جای شباهت از مجاورت بهره می گیرد. افشای تمهیدات و بازی با خواننده در واقعیت و شباهتها و مجاورتها از جمله مسایل فراداستان اند.

با افشای تمهیدات، نویسنده از هنجارهای داستانی فرا می رود و هنجارهای داستانی تبدیل به موضوع داستان می شوند. اما این داستانها با وجود بازی های فراداستانی، چون بین «واقع گرای، فراداستان و بازی روایی» در نوسان است بر خلاف سایر فراداستان ها که به پست مدرن نزدیک می شوند، خیلی به شیوه پست مدرن کشیده نمی شود.

در ادامه محمدرضا اصلانی منتقد دیگر جلسه با انتقاد از نثر و زبان نویسنده گفت: نویسنده اصرار بر کاربرد اسم به جای مصدر دارد. مانند گفتگو به جای حرف زدن، نظافت به جای پاک کردن و مرگ به جای مردن و در موارد دیگر ترجمه های تحت الفظی به نثر لطمه زده است مانند: نه گریه کرد و نه حرفی زد.

اصلانی به مورد دیگری در نثر اکبریانی اشاره کرد و گفت: نوشته در جاهایی ایهام دارد که در استفاده از قید «سخت» این اتفاق می افتد. مثلاً در جایی که می گوید: سخت دنبالش بودم ما نمی فهمیم که به شدت دنبالش بوده یا به دشواری.

اصلانی گفت: هسته اصلی داستانها مرگ است. مرگ اندیشی و مرگ شناسی دغدغه داستان هاست. نگاه به مرگ ممکن است اگزیستانسیالیستی یا الحادی یا الهی باشد که جهان بینی نویسنده را نشان می دهد. اما در این مجموعه ما بیشتر روایت مرگ را می بینیم و اندیشه درباره مرگ نیست. نویسنده در این مجموعه مرگ اندیش نیست و با پدیده مرده بازی در این داستانها مواجه هستیم.

در پایان محمدرضا گودرزی با اشاره به راوی داستانها گفت: راوی اول شخص دغدغه بیانگری دارد. او آرای خود را از جهان نشان می دهد.در این مجموعه گاهی با مقاله داستان مواجه می شویم.