هفته نامه آتیه ، شماره مسلسل 503 ، 27 بهمن ماه 1383
گفت و گو: فرشاد شیرزادی
هوای تازه در برهوت نقدهای سالم
اشاره:
محمد رضا اصلانی(همدان) متولد 1347 است. نخستین کتابش با عنوان "بهرام صادقی"-از سری کتاب های چهره های قرن بیستمی ایران- سال 81 منتشر شد. اصلانی در این کتاب به مانند دیگر مجلد های چهره های قرن بیستمی به گونه ای فهرست وار اما گویا ، فشرده و دقیق به زندگی و آثار بهرام صادقی-این چهره درخشان داستان نویسی معاصرمان پرداخته است. چند هفته پیش نیز کتاب " صادق چوبک" از همین سری آثار توسط اصلانی روانه بازار شد که به واقع دفتر دهم این مجموعه را در بر می گیرد. نویسنده کتاب های "بهرام صادقی" و "صادق چوبک" دو اثر دیگر در دست انتشار دارد که یکی با عنوان "بازمانده های غریبی آشنا" به زودی از سوی نشر نیلوفر به چاپ خواهد رسید و دیگری " فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز" است که انتشارش بر عهده نشر کاروان خواهد بود. این گفت و گوی صمیمانه ادبی را از واپسین کتاب نویسنده آغاز کردیم، از چوبک نویسنده ای که در غربت چشم دل به جهان فرو بست.
آتیه: آقای اصلانی ! صادق چوبک مدت ها مسئول نامه های محرمانۀ امیرعباس هویدا بود. یعنی با حکومت زمانه خود به اصطلاح، ساخت و پاخت می کرد و بده بستان داشت. شما «چوبک» را ورای اینکه نویسنده ای صاحب سبک است، روشنفکر نیز می دانید؟ محمدرضا اصلانی: نمی دانم منظور شما از وازۀ «روشنفکر» چیست. آن را چه معنی می کنید و از کدام منظر به آن می نگرید. به قول زنده یاد جلال آل احمد، «روشنفکر» صرفاً برای ما واژه ای است که از صدر مشروطه تاکنون بیخ ریش زبان فارسی مانده است! نه حد و حصری دارد و نه مشخصاتی که تلکیفش روشن باشد. پس ما واقعاً هنوز نمی دانیم که روشنفکر کیست و چیست؟ برای روشنفکر بودن چه باید کرد و چه نباید کرد؟ آیا مثلاً می توان اصلاً تحصیل نکرد و روشنفکر بود و یا از منظری دیگر، تحصیل کرد و روشنفکر نبود؟ می شود به فرض با سنت ها در نیفتاد و روشنفکر بود و یا با سنت ها در افتاد و روشنفکر نبود؟ به نظر من این موضوع درست نیست که ما برای شناختن و یافتن روشنفکران مملکتمان، فقط به بعد از دوران مشروطیت مراجعه کنیم. آیا واقعاً فردوسی بزرگ در دوران خود روشنفکر نبود؟ یعنی که سهروردی و ملاصدرا روشنفکران زمانه خود نیستند؟قبول کنید که «روشنفکر» واژه ایست که هنوز هم تعریف آن ابهامات زیادی را با خود به همراه دارد. آتیه: ژان پل سارتر، در مقاله ای، در دفاع از روشنفکران می نویسد: «روشنفکر کسی است که در آنچه به او مربوط نیست، دخالت می کند». او در تکمیل صحبت هایش می گوید: "روشنفکر کسی است که با در نظر گرفتن منظومۀ متحرک ذهنی و زبانی اش، مدام و در هر زمان و مکان، خواستار تغییر و تحول عظیم و
اما نتیجه بخش و مثبت است." سارتر معتقد است که روشنفکر در نهایت به حکومت زمان خود «نه» می گوید و این «نه» او با مخالفت های پنهان و آشکار دیگران تفاوت هایی عمیق دارد. - دربارۀ بعد روشنفکری صادق چوبک، جریان ساز بودنش و نیز تفاوتش با دیگر نویسندگان کشورمان، واقعاً نمی دانم چه باید بگویم! همان طور که در کتابم نوشته ام، چوبک داستان نویس بزرگی بود. هرگز تن به تقلید نداد و با اتکا به خلاقیت بدیع و نگاه ژرف کاوانه اش، برای ادبیات ایران، داستان هایی جاودانه آفرید. همواره می توان از مطالعۀ داستان های چوبک لذت برد و دربارۀ لایه های متعدد آنها بیندیشید. همچنین نمی توان به سیر داستان نویسی در ایران پرداخت و مقام و منزلت صادق چوبک را نادیده گرفت. آتیه: بگذارید چوبک را با صمیمی ترین دوستش یعنی «صادق هدایت» قیاس کنیم. وی در آن زمان بنا به دلایلی تشخیص داد که اصلاً دوست ندارد و نمی پذیرد که به فرض مثل «صادق چوبک»، امیر عباس هویدا به خانه اش رفت و آمد کند؛ با او چای و قهوه بخورد و گپ و گفت... - چوبک اصلاً ادعای روشنفکری نداشت. انسانی متواضع و بی ادعا بود. شرافتمندانه می نوشت و از کسی هم چیزی طلب نمی کرد. صادق چوبک البته هرگز به زندان نیفتاد و تبعید نشد. تحت تعقیب قرار نگرفت، شکنجه نشد و با وجود ارادتش به دکتر محمد مصدق، مانند صادق هدایت روی اسکناس ها، برای تصاویر پادشاهان حکومت پهلوی شاخ و گوش آویزان نکشید. حال اینکه آیا می شود او را روشنفکر دانست یا که خیر و یا به مانند «احسان نراقی» تابعیت آمریکایی دو فرزند چوبک را جلوه ای از غرب زدگی اش بدانیم، چیزی است که بستگی به تحلیل و نظر شخصی خوانندگان آثارش دارد. آتیه: به نظر می رسد، دوست دارید، بیشتر، درباره آثار چوبک صحبت کنیم. خودتان می توانید بیشتر برایمان توضیح دهید. - صادق چوبک منحوس ترین لایه های جامعۀ ایران را دستمایۀ اصلی داستان هایی قرار می دهد. در داستان های وی، انسان های عادی و شاید بی ارزش، مدتی زندگی می کنند، پلشتی ها و محرومیت ها را تجربه می کنند و در پایان مانند کرمی بی خاصیت، در ضربتی محتوم له می شوند و به محاق فراموشی می روند. حتی بعضی از شخصیت های اصلی داستان های وی از میان میمون ها، سگ ها، موش ها، مرغ ها و خروس ها انتخاب شده اند. بسیاری افراد از این نوع داستان نویسی صادق چوبک لذت صرف می برند و در روند خواندن داستان ها، حالت های متناقضی از لذت گرفته تا ترس و بیم را در خود احساس می کنند. برخی هم این وضع را مبالغه آمیز و بدبینی بیش از حد می پندارند و برخی دیگر هم ژرفکاوی و نواندیشی. آتیه:... و شما جزو کدام دسته اید؟ -من جزو آن «برخی دیگر» هستم. باید قبول کرد که چوبک در داستان نویسی، سبک خود را داشت. البته شاید افرادی آثار او را نپسندند. ولی باید گفت که بدون ملاحظه دورۀ تاریخی و خاستگاه اجتماعی نمی توان دربارۀ یک نویسنده به آسانی نظر داد و داوری کرد. - آتیه: چه شد که چوبک و صادقی را برای کتابهایشان برگزیدید؟ - می دانید که دفتر هفتم این سری کتاب ها دربارۀ بهرام صادقی است و صادق چوبک هم دفتر دهم آن را شامل می شود. چیزی که می توانم بگویم این است که نگارش چنین کتاب هایی بسیار سخت تر و وقت گیرتر از آن مقداری است که در ابتدای امر به نظر می رسد. در کتابی کوچک و کم حجم، بیان اهم رویدادهای زندگی و آثار یک نویسنده کار چندان آسانی نیست. اما متأسفانه طیف خوانندگان ایرانی، هنوز برای این نوع کتاب ها ارزش بالایی قایل نیستند . باور کنید برایم کاری نداشت تا حجم دو کتاب را چند برابر کنم. اما تصور می کنم که در این شرایط باید برای وقت خواننده ارزش قایل شد و نباید با بیان مسائل تکراری و بدیهی، وقت و هزینۀ کتاب خواندن را بالا برد. صادقانه بگویم. واقعاً کدامیک از خوانندگان و علاقه مندان هم اکنون فرصت این را پیدا می کنند تا طیف آثار متنوع شاعران و نویسندگانی مانند شاملو و چوبک را بخوانند و دربارۀ فرود و فرازهای زندگی و خلق آثارشان به تحقیق بپردازند. با استفاده از این کتاب ها می شود به شکلی مختصر و مفید، یک بار دیگر کتاب های نویسندگانی را که سال ها پیش با آنها مأنوس بودیم، مرور کنیم. ضمن آنکه هر کدامشان به نسل جوان ما کمک می کند تا نویسندگان کشورشان را بشناسند. آتیه: بگذریم... بهرام صادقی بعد از صادق هدایت، به تعبیری شاخص ترین داستان نویس نسل اول و دوم نویسندگان ایرانی است. شما با چه انگیزه ای و از چه زمانی بر شخصیت خاص و دنیای داستانی این نویسنده متمرکز شدید؟ - شما بر چه اساس بهرام صادقی را شاخص ترین داستان نویس بعد از صادق هدایت می دانید؟ بهرام صادقی داستان نویس بزرگی است و من علاقۀ زیادی به او دارم. ماه ها تحقیقات میدانی من دربارۀ او دلیلی نمی شود تا دیگران را نادیده بگیریم. در نسل اول و دوم، داستان نویسان بزرگی وجود دارند که نمی توان از کنار آثار آنها بی تفاوت و به سادگی گذشت. آنها در عرضۀ نویسندگی سبک ویژۀ خود را داشته اند. مثلاً همین «صادق چوبک» با تعداد زیادی داستان در ادبیات معاصر ایران نوآوری هایی شگرف ایجاد کرده است. واقعاً باید پذیرفت که او قله ای عظیم و با شکوه در داستاننویسی کشورمان محسوب می شود. جلال آل در شخصیت پردازی و تکنیک داستان نویسی در سطحی بسیار پایین تر از بهرام صادقی قرار دارد، اما زبان داستانی او در ادبیات ایران پدیده ای مهم به شمار می رود. زبان خشمگینی که به تعبیر بهرام صادقی، در خور روح ناآرام و منطق کوبندۀ او بود. ابراهیم گلستان هم با داستان های «آذ، ماه آخر پاییز»- انتشار 1328- و «شکار سایه»- انتشار 1334- شاید نخستین کسی بود که از دستاوردهای داستان نویسان مطرح آمریکا، به نفع داستان های ایرانی سود جست. در ضمن تا آنجا که می دانم، صادق هدایت و بهرام صادقی علاقه ای نداشتند تا شاخص ترین باشند. آنها اهل این حرف ها نبودند. آتیه: پس انگیزۀ اصلی که باعث شد تا برای نوشتن نخستین کتابتان، دست روی زندگی و آثار بهرام صادقی بگذارید چه بود؟ یعنی که چه دلیلی یا علت هایی باعث شد تا قبل از هر نویسنده ای، سراغ او بروید؟ -در رویکرد به آثار بهرام صادقی، انگیزۀ اصلی من احساس نیاز به نگاهی دوباره بود. علاوه بر اینها، حق بهرام صادقی هیچ گاه آن طور که باید ادا نشد. دربارۀ زندگی این نویسندۀ بزرگ هم کمتر کسی اطلاعات دقیقی در دست داشته و داریم. پس همین دلایل به گمانم کافی بود تا برای نوشتن کتاب «بهرام صادقی» همین نویسنده را انتخاب کنم. از سوی دیگر در خلال مطالعۀ آثار وی، علاقۀ بسیاری به کارهایش پیدا کردم. آتیه: چه نسبتی بین دیدگاه ژرف کاو این نویسنده و نوع نگاه خودتان به عنوان منتقد و پژوهشگر ادبیات داستانی دریافتید؟ -بهرام صادقی داستان نویس خلاق و صدالبته هوشمندی بود. یعنی که استعداد بالقوۀ داستان نویسی به شکلی سرشار درونش موج می زد. هوش فوق العاده و خلاقیت بی مانندش مانند چشمه ای زلال در وجودش می جوشید و ما این را از خلال مطالعۀ آثارش به سادگی می توانیم دریابیم. صادقی در حیطۀ ادبیات و خصوصاً ادبیات داستانی، مطالعۀ بسیار وسیعی داشت. هرگاه اراده می کرد از ساده ترین چیزها و پیش پا افتاده ترین حادثه ها، صحنه های داستانی به غایت بدیع خلق می کرد. دردهای زمان خود را خوب می شناخت و با روح جمعی ملتش آشنا بود. او با هنرش به دنیای کوچک و اندوهناکمان عظمتی خاص بخشید و به رنج ها و دلتنگی هایمان مفهومی دوباره داد. آتیه: در داستان های کوتاه مجموعۀ «سنگر و قمقمه های خالی» خواننده به راحتی پی می برد که واقعاً انسان چقدر تنهاست. این طور نیست؟ - چرا، همین طور است و این موضوع به درونمایه اگزیستانسیالیستی داستان های بهرام صادقی مربوط می شود. درون مایۀ اگزیستانسیالیستی داستان های بهرام صادقی به خوبی نشان می دهد که انسان تا چه حد موجود تنها، مضطرب و ترس آگاهی است. به واقع در داستان های بهرام صادقی ما یکبار دیگر خود را می نگریم. مردم عادی داستان های او، کارمندان دون پایه، دانشجویان بی پول، شهروندان تنها، روستاییان ساده دل و حتی روشنفکران وا خورده، گویی حرف های دل ما را می زنند، از یک داستان نویس تمام عیار، دیگر چه توقعی باید داشت؟ آتیه: دربارۀ نوع آثار بهرام صادقی، اکنون و پس از گذشت دو سال از انتشار کتاب «بهرام صادقی» به چه نظرهای تازه ای دست یافته اید؟ - دربارۀ زندگی و آثار بهرام صادقی همان طور که می دانید، تاکنون مطالبی را چاپ کرده ام و مطالب دیگری را هم آمادۀ چاپ دارم. برای آینده ای نه چندان دور، تصمیم گرفته ام تا به داستان های بهرام صادقی و تعدادی دیگر از داستان نویسانمان، رویکردی زبان شناسانه داشته باشم. این که مجموعه یافته های من تا چه اندازه تازه است، قضاوتش با دیگران خواهد بود. مثلاً به اعتقاد دوست نویسنده ای، بخش «طنز، ظرفی انباشته از میو ه های متنوع» کتاب اولم، کامل ترین مطلب دربارۀ تئوری طنز داستان های بهرام صادقی است. دوست نویسندۀ دیگری هم مقالۀ «ملکوت، جهمنی تاریک در سرزمین سرد» را نخستین نقد فلسفی مرتبط با این داستان ها می دانست. آتیه: در مجموعه داستان «سنگر و قمقمه های خالی» کدام داستان یا داستان ها را برتر، عمیق تر و درخشان تر می شمرید؟ - به گمان من، داستان های « با کمال تأسف»، «غیر منتظره»، «سراسر حادثه»، «قریب الوقوع»، «تدریس در بهار دل انگیز» و «مهمان ناخوانده در شهر بزرگ» جزو درخشان ترین داستان های کوتاه ایرانی هستند. آتیه: با توجه به این نکته که شما پژوهش هایی هم بر ادبیات داستانی جهان و به ویژه، در داستان های مدرن نویسندگان انگلیسی زبان دارید، تأثیر مستقیم و غیر مستقیم این آثار را بر داستان نویسان سه نسل ایران تا چه حد پیگیری کرده اید؟ به نظرتان از دیدگاه یک منتقد و پژوهشگر در این مورد چیست؟ - در کشوری با چند هزار سال تاریخ در تمدن بشری و پیشنۀ بیش از هزار سال ادبیات گوهر بار، برای داستان نویسان هوشمند و پر تلاشش، خلق چند داستان به غایت قوی و منسجم، چیز دور از دسترس نیست. ضمن اینکه تجربۀ موفق خیلی از این موارد را در ادبیات کلاسیک خود شاهدیم. البته از دوران مشروطه، با حضور روشنفکران ایرانی در غرب و رواج فرهنگ ترجمه، ارتباطات فرهنگی و استفاده از تجربه های دیگران وجود داشته است. اما اینها به معنی تقلید نیست. آتیه: با تکیه و تمرکز بر طنز سیاه و به عبارتی گروتسک پنهان و آشکار در داستان های بهرام صادقی و یکی دو نویسندۀ دیگر همدوره با او و بعد از او، کارکرد درونی شدۀ این نوع طنز را چگونه به جا می آورید؟ - بهرام صادقی در طنز سیاه و گروتسکی خود، از طنز نویسان هم نسل خود و حتی از صادق هدایت طنز نویس جلوتر بود. طنز تلخ و پیچیده و پویای بهرام صادقی تا حد زیادی ریشه در نگاه تاریک فلسفی و تجربه های فردی زندگی او داشت. طنز بهرام صادقی، روح آگاه زمانۀ خود بود. همزمان که مخاطب را می خنداند، همچون تازیانه فرود می آید و خواب غفلت را از آدم می رباید. آتیه: از خودتان، مشغله هایتان و کارهای در دست انتشار و یا در دست نوشتن کمی برای ما بگویید. - کتاب دیگری دربارۀ زندگی و آثار بهرام صادقی دارم. کتابی که حاصل ماه ها تحقیقات میدانی ام دربارۀ این نویسنده و حاوی سندهای تاریخی بسیار ارزشمند است. «فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز» که به واقع اولین فرهنگ تخصصی طنز در ادبیات ایرانی است، کار گردآوری و نوشتنش اخیراً به پایان رسید و قراردادش را با انتشارات کاروان بستم. آتیه: برای خودداری تان از کار ترجمه دلیل یا علت های خاصی دارید؟ - به ترجمه علاقه ای ندارم. شاید هم این بی علاقگی قبلاً وجود نداشته و من خودم آن را درونم ایجاد کرده ام! در متن های مطرح ادبی، ظرفیت های زبانی زیادی وجود دارد که ترجمۀ آنها کار هر کس نیست. بعید می دانم کسی که سال ها تجربه زندگی در خارج از مرزها را نداشته باشد بتواند این ظرفیت ها را آشکار کند. واقعاً نمی دانم برای من که هیچ گاه فرصت و هزینه زندگی در یک کشور انگلیسی زبان را نداشته ام، ترجمه ادبی چه محلی از اعراب دارد. خوشبختانه هم اکنون مترجمان خیلی خوبی داریم. آنها سال ها در کشورهای انگلیسی، فرانسه و آلمانی زبان زندگی کرده اند، فرهنگ آن ملت ها را با گوشت و خون خود احساس کرده اند و به ادبیات فارسی هم اشراف کافی دارند. من با تمام وجود به نقد ادبی عشق می ورزم. در زندگی شخصی ام خیلی چیزها را هم فدای آن کرده ام. متأسفانه دوران ما، دوران برهوت نقدهای سالم است و ادبیات فارسی از این لحاظ به شدت کمبود دارد. منتقد بزرگ ادبیات ایران، دکتر رضا براهنی و در سطحی پایین تر از او دکتر آذر نفیسی، طبق سنتی در تاریخ روشنفکری ایران برای همیشه به دیار غربت مهاجرت کردند. استاد محمد حقوقی هم که به شدت از بیماری های قلبی و تنفسی رنج می برد... پس کاری جز نوشتن نمی توان کرد. |