روزنامه ایران جمعه- سال هشتم- شماره 2261

یک نفر با همه ما شوخی دارد!

نگاهی بر کتاب « بهرام صادقی»

یاسر نوروزی

بهرام صادقی در 18 دی 1315 در نجف آباد اصفهان به دنیا آمد. پس از پایان دوره ابتدایی راهی اصفهان شد و در دبیرستان ادب به تحصیل پرداخت. در آن سالها با بدیعی، مصطفی پور ورامین فرازد آشنا شد و صمیمیت آنان بحدی رسید که در میان دوستان به « سرگردانان اربعه» معروف شدند. آنچنان که خود می گفت از همان آغاز شور نوشتن داشت و طنزی که در رفتار و حرکاتش نهفته بود همراه همیشگی نوشته هایش بوند:

« اولین دیدار اقلیدی با بهرام صادقی بسیار شنیدنی است. اقلیدی دانشجوی حقوق بود و روزی که اتفاقی مجموعه سنگر و قمقمه های خالی را با خود داشت با وی همراه و همکلام شد. مرد همراه، نظر اقلیدی را درباره نویسنده آن مجموعه می پرسد. اقلیدی با شور و شوق از بهرام صادقی می گوید و او را مانند صادق هدایت داستان نویسی بزرگ می نامد. آن مرد در کمال خونسردی نظر اقلیدی را رد می کند و بهرام صادقی را به هیچ وجه داستان نویس قابل تاملی نمی داند. ابراهیم اقلیدی می خروسد، او را ناآگاه و بی اطلاع خطاب می کند وبا تعصب از جایگاه ادبی بهرام صادقی می گوید؛ و مرد می خندد. چند لحظه بعد اقلیدی باورش نمی شود که آن مرد، خود بهرام صادقی است.»

در دوران تحصیلات متوسطه، همزمان با سالهای بحرانی که دولت مصدق سقوط کرده بود، فعالیت فرهنگی خود را با چاپ اشعاری در هفته نامه های « امید» و « روشنفکر» آغاز کرد. در سال 1334 در کنکور پزشکی تهران واصفهان پذیرفته شد و علیرغم میل باطنی، به اصرار خانواده راهی تهران شد تا به عنوان دانشجوی پزشکی تحصیل کند.

اوج فعالیت های داستان نویسی بهرام صادقی بین سالهای 1335 تا 1344 بود و پس از آن، این شور و حال به خاموشی گرایید. در 1335، نخستین داستان خود، «فردا در راه است» را در مجله سخن چاپ کرد؛ 1340، داستان بلند «ملکوت» را در کتاب هفته به چاپ رسانید و در 1349 « سنگر و قمقمه های خالی» به همت  ابوالحسن نجفی توسط انتشارات کتاب زمان به چاپ رسید.

آنچه در نوشته های بهرام صادقی به وضوح به چشم می آید، عنصر طنز است. طنز در ادبیات ایران، بعد از انقلاب مشروطه به جهت فضای خفقان آور حاکم بر جامعه، موقعیتی جدی یافت و مورد توجه شدید شاعران و نویسندگان قرار گرفت. به عنوان مثال از طنز پردازان بزرگ آن دوره می توان به جمالزاده، سید اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال) و در سالهای بعد از آن عباس پلوان، فریدون تنکابنی و... اشاره کرد. طنز در حقیقت زمانی که رویکرد اجتماعی همراه می شود معنای اصلی خود را باز می یابد و این همان نکته ای است که مورد توجه بسیاری از نویسندگان طنزپرداز از جمله صادقی بوده است.

 کتاب "بهرام صادقی" نوشته محمدرضا اصلانی، به زندگی و آثار این نویسنده پرداخته و با جمع آوری بسیاری از خاطرات و دست نوشته هایش، زندگی و آثار او را در تقابلی رو در روی هم قرار می دهد. او شیوه های استفاده از طنز را ( در قسمت دوم کتاب) در مواردی مانند اغراق، پارادوکس، گروتسک و ... توضیح می دهد و با ذکر نمونه ای از آنها در هر یک از داستانهای صادقی به تحلیل آثار او می پردازد. به عنوان مثال ذیل مورد «اغراق» نمونه ای از داستان «مهمان ناخوانده در شهر بزرگ»:

«دکتر صمیم جالینوس

پزشک امراض روانی، پوست، زنان، داخلی- متخصص بیماریهای چشم و گوش و حلق و بینی، اطفال، عفونی- جراحی مجاری ادرار و استخوان، دارای درجه از دانشگاه آمریکا.

... ترک اعتیارد در بیست و نه ساعت، تزریقات استریل، رفع چاقی و ایجاد لاغری و بالعکس، معالجه سفلیس تازه و...»

آنچه در بسیاری از داستانها و اشعار بهرام صادقی موج می زد، دغدغه مردم، خانواده و اجتماع بود که داستان خانواده شگفت انگیز «غیر منتظر» نمونه بسیار بارز آنست.

بهرام صادقی در سال 1363، در دوره ای که در خاموشی به سر می برد، در گذشت اما خاطرات و نوشته های او چنان در جامعه ادبی ایران تاثیر گذاشت که هوشنگ گلشیری در آغاز سخنرانی خود در مجلس ترحیم او، شوخ طبعانه گفت:

و هوالحی

با کمال شعف به اطلاع دوستان و آشنایان می رساند که بهرام صادقی زنده است. بله، زنده و حی و حاضر، همان طور که بود: بلند و باریک و با چشم های مهربان؛ اما زهرخندی بر لب. اصلاً شوخی کرده است که همه ما... بهرام صادقی باز هم خلف وعده کرده است، نه با ما که با مرگ... نگاه کنید: آمده است، او زنده است. بهرام صادقی همیشه زنده است.
Comments