روزنامه اخبار اقتصاد - شماره 19- شنبه 10 مهر 1378 یادداشتی بر خاطرات افسری عراقی رقص بر شانه های مرگ محمدرضا اصلانی چندی پیش دفتر ادبیات و هنر مقاومت، خاطرات سروان فهمی الربیعی، فرمانده گروهان هنگ اول تیپ 413 ارتش عراق را برای استفاده علاقه مندان تاریخ جنگ ایران و عراق منتشر کرد. عنوان این کتاب «هنگ ترسوها» است که البته عنوان خوبی نیست. با توجه به اظهارات این افسر عراقی، « هنگ ترسوها» را می توان نسخه ای تاریخی قلمداد کرد و طبیعی است در ارزیابی هر نسخه تاریخی، مهمترین عنصر، صحت و سقم مطالب یاد شده است. انجام این مهم برای هر یک از کتاب های جنگ، بر عهده کارشناسان امور جنگ و تاریخ نویسان تاریخ هشت ساله جنگ ایران و عراق است. امروزه اهمیت انتشار این گونه خاطرات جنگی فقط به لحاظ بعد تاریخی آن نیست و چه بسیار شاهکارهای بزرگ داستانی یا سینمایی که دستمایه های اولیه آن مجموعه خاطرات جنگ بوده است. فیلم جنگی « نجات سرباز رایان» استیون اسپیلبرگ، یکی از بهترین فیلم های چند سال اخیر است و حتی تعدادی از منتقدان سینما، آن را بزرگترین فیلم جنگی تاریخ عنوان کردند. استیون اسپیلبرگ فکر اولیه فیلمنامه این فیلم را از خاطرات جنگی « استفن ای. امبروز» اقتباس کرد. امبروز اولین بار که فیلم را دید چنان تحت تاثیر قرار گرفت که پس از 20 دقیقه درخواست کرد فیلم را قطع کنند تا بر هیجانات خود فائق شود. سروان فهمی الربیعی ابتدا ناسزا را نثار رهبر شکست خورده و ملعون وطن خود می کند که مسئول تمام بدبختی های عراق است و بعد با عبارت « واینک، این شما و این حقیقت» خاطرات خود را آغاز می کند. در تشریح شکست های ارتش عراق او بارها به مصراع « این کبوتر، دنبال کن آنچه را ما اجرا کردیم» اشاره می کند، مصراعی که برگرفته از اشعار برجای مانده از جنگ قادسیه است و صدام در سخنرانی های خود تکرار می کرد. فساد اخلاقی و رابطه سرد افسران نیز از جمله مواردی است که مورد تاکید قرار می گیرد و موردی را برای نمونه در زیر عنوان می کنیم. براساس اظهارات سروان فهمی انگیزه همه افسرات ارتش عراق در جنگ با ایران مدال شجاعت، اتومبیل مرسدس 280 و ارتقای درجه بود. آنان خیلی راحت به هم خیانت می کنند، دستان خود را به خون یکدیگر آغشته می کنند و در کلام، دیگران را به مسخره می گیرند. او خود فرمانده هنگ، سرهنگ دوم حمید هیثی را این گونه توصیف می کند: « سرهنگ، درشت اندام بود و برآمدگی شکمش، قیافه اش را بیشتر شبیه کودن ها می کرد. همیشه هیکلش را به ستون عصایی تکیه می داد که در سر بالایی و سرازیری ها مددکارش بود. باسنش نیز بزرگ بود؛ به طوری که افراد هنگ می توانستند عکس های خنده آوری را به آن بچسبانند!(ص11). «افسران عراقی عادت دارند که در غیبت همکاران خود، زبان را آزادانه به چرخش دراورند و نسبت به هرکس که اسمش افسر است، هیچ رحم و مروتی نداشته باشند. در آن شب که با فرمانده هنگ نشسته بودم، درآمد که: از بین تمام افسران، من برای اداره تیپ شایسته تر هستم. بعد فرمانده تیپ را یاد کرد و گفت: - او ترسو است. نمی داند چه باید بکند! لحظه به لحظه با من تماس می گیرد و می گوید: روحیه نیروها چگونه است؟ اگر نمی ترسد تماس گرفتن چه معنی دارد؟ او، سرهنگ دوم تیپ را هم به باد انتقاد گرفت: - این دماغ گنده خودش را فهمیده تر از همه می داند. روی شانه اش علامت قرمزی گذاشته تا با نفهمی و نادانی خود ما را فریب دهد. و در آخر رو کرد به بقیه که: - برادران! من امشب می خواهم عادتم را کنار بگذارم و بنوشم. چه می گویید؟ نظرش را رد کردیم و گفتیم: - چند ساعت دیگر به عملیات باقی نمانده است. توجهی به حرف ما نرد و از پیک خواست بطری های مشروب را آماده کند. سپس شیشه ها را سر می کشید و با کنایه به صدام غرولند می کرد که: - شاه را کیش کن، پسر عوجه! تف بر این زندگی و این افسران. از لابه لای پرتوهای فانوس، صورتش را نگاه کردم، غرق در اشک بود».(ص18و19) اما در این مجموعه خاطرات،به هیچ وجه تصویر دقیق و خوبی از ساختار پیچیده و تجهیز شده ارتش ارایه نشده است؛ یعنی همان ارتش تا بن دندان مسلحی که نبرد نیروهای ایران در برابر آن، یکی از شگفتی های ایران در برابر آن، یکی از شگفتی های تاریخ جنگ های قرن بیستم را رقم زد. توصیف های سروان فهمی از عملیات جنگی و حمله های شیمیایی عراق بسیار کلی و گذرا است و در تمامی آن ها، تلخ ترین و تفکر برانگیزترین جمله فریاد هشام صباح الفخری است که می گفت: « فقط با شیمیایی، ملت هایی زنده می شوند و ملتهایی می میرند». البته این را هم می دانیم که نگارنده، نویسنده نیست و از او همچون یک نویسنده نمی توان انتظار داشت تا در نگارش، تمام زوایای کار را لحاظ کند. دراین موارد ناشر همراه با مشاورانی آگاه با مقدمه، پانویس و راهنمایی نگارنده در حین نگارش نقش خود را نشان می دهند تا کتاب هایی این گونه به سطح بالاتری ارتقا یابند. نکته پایانی این که هیچ یک از کتاب های جنگی نمی توان توقع داشت تا تمام واقعیت جنگ را نشان دهد. هر یک از این گونه کتاب ها، به واقع جزء کوچکی از یک مجموعه هستند که با در کنار هم قرار گرفتن آن ها، واقعیت ذره ذره، در برابر نگاه دقیق و هوشمندانه خواننده علاقه مند به تاریخ جنگ، رخ می نماید. |